{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
چقدر سخته دستای کسی رو که دوسش داری تو دستای کس دیگه ببینی و نتونی چیزی بگی جز اینکه بگی آهای غریبه مواظب عشقم باش
هی لعنتی، بیا با هم بازی کنیم تو بسته های سیگارم را بشمار من هم شماره های غریبه ی گوشیت را
ای غریبه من یه برگ پاییزی زیر پاهایت نیستم، یا یه قاب عکس خالی، من همانم که یه روز عاشقانه فریاد زدی دوستت دارم!
شما که غریبه نیستی دیگه با عروسکام بازی نمیکنم! بزرگ شدم! برای خودم عروسکی شدم از بس که بازی ام دادند…
ترجیح میدم همرو غریبه صدا بزنم که وقتی از پشت خنجر میزنن بگم بیخیال غریبست…
یار اگه قدر یار خودشو ندونه غریبه جفت شیش میاره!
شاید یک روزی یک جایی بی تفاوت از کنار من بگذریو بگویی این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود!
مجبور شدم به هرکسی رو بزنم در محضر هر غریبه زانو بزنم تحقیر شدم چون که فراموشم شد یک سر به رضا ضامن آهو بزنم…
دیگر به تو فکر نمیکنم گناه دارد چشم داشتن به مال غریبه ها!!
غریبه بود آشنا شد دوست شد برادر شد عشق شد زندگی شد خسته شد دور شد آشنا بود غریبه شد
نبودنت هایت آنقدر زیاد شده اند که هر غریبه ای را شبیه تو میبینم نمیدانم غریبه ها تو شده اند یا تو غریبه!!
اونقدری که درد کشیدیم نفس نکشیدیم اونقدری که پیر شدیم! بزرگ نشدیم اونقدری که مردیم! زنده نبودیم شدیم یه غریبه، تو انتظار فرداها…
عشق را میشه توی دستای خسته پدر و توی چشمای نگران مادر دید نه در دستان یک غریبه
آشنا هایم غریبه هایی هستند که تنها اسمشان را میدانم…
دستهایم برایم غریبه اند وقتی درمیان دستان تو قرار ندارند!!
چقدر زیباست! غریبه ای آشنایت شود که از قبل رویای با او بودن را در سر می پروراندی…
چقدر سخته دستای کسی رو که دوسش داری تو دستای کس دیگه ببینی و نتونی چیزی بگی جز اینکه بگی آهای غریبه مواظب عشقم باش
هی لعنتی، بیا با هم بازی کنیم تو بسته های سیگارم را بشمار من هم شماره های غریبه ی گوشیت را
ای غریبه من یه برگ پاییزی زیر پاهایت نیستم، یا یه قاب عکس خالی، من همانم که یه روز عاشقانه فریاد زدی دوستت دارم!
شما که غریبه نیستی دیگه با عروسکام بازی نمیکنم! بزرگ شدم! برای خودم عروسکی شدم از بس که بازی ام دادند…
ترجیح میدم همرو غریبه صدا بزنم که وقتی از پشت خنجر میزنن بگم بیخیال غریبست…
یار اگه قدر یار خودشو ندونه غریبه جفت شیش میاره!
شاید یک روزی یک جایی بی تفاوت از کنار من بگذریو بگویی این غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود!
مجبور شدم به هرکسی رو بزنم در محضر هر غریبه زانو بزنم تحقیر شدم چون که فراموشم شد یک سر به رضا ضامن آهو بزنم…
دیگر به تو فکر نمیکنم گناه دارد چشم داشتن به مال غریبه ها!!
غریبه بود آشنا شد دوست شد برادر شد عشق شد زندگی شد خسته شد دور شد آشنا بود غریبه شد
نبودنت هایت آنقدر زیاد شده اند که هر غریبه ای را شبیه تو میبینم نمیدانم غریبه ها تو شده اند یا تو غریبه!!
اونقدری که درد کشیدیم نفس نکشیدیم اونقدری که پیر شدیم! بزرگ نشدیم اونقدری که مردیم! زنده نبودیم شدیم یه غریبه، تو انتظار فرداها…
عشق را میشه توی دستای خسته پدر و توی چشمای نگران مادر دید نه در دستان یک غریبه
آشنا هایم غریبه هایی هستند که تنها اسمشان را میدانم…
دستهایم برایم غریبه اند وقتی درمیان دستان تو قرار ندارند!!
چقدر زیباست! غریبه ای آشنایت شود که از قبل رویای با او بودن را در سر می پروراندی…
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}